پرتو دل

رازهاے نهفتہ

رازهاے نهفتہ

پرتو دل

دل بہ دل نهام
شنیدم کہ دل چہ ها گفت
گنجینہ ایے پر از رازها داشت
نشستم تا توانستم از اسرارش نوشتم

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات

۲ مطلب در مهر ۱۳۹۸ ثبت شده است

   از شب گذشتہ حال و هواے خانہ ما عطر و بوے دیگرے بخود گرفتہ است. بلاخره بعد از چند ماه صبر و انتظار اولین نوه خانواده بدنیا آمد و با قدوم خود بخانہ شور و شعف خاصے را در تڪ تڪ اعضاے خانواده ایجاد نمود. واقعا لحظات جالبے بود! همہ با هیجان وصف ناپذیرے بدور گهواره جمع شده و بحر نگاهها و حرکات شیرین نوزاد گشتہ بودیم. حس عجیبے نسبت بہ او داشتیم؛ گویے از سالها پیش او را مےشناختیم یا اصلا قطعہ ایے از وجود همگے ما بود. در این میان شور و شعف پدر و مادر از دیدن اولین نوه گلشان بیشتر از همگے ما بود. چنان قربان صدقہ اش مےرفتند کہ حسّ حسادت همگے ما را برانگیختن. همانگونہ کہ غرق در نگاهها و حرکات شیرین نوزاد بودند بیاد لحظہ هاے بدنیا آمدن ما فرزندانشان افتادند

۱ نظر ۱۷ مهر ۹۸ ، ۲۰:۰۵

   دو ساعتے مےشد بہ خانہ برگشتہ بودم. با اینکہ مهمانے شبانہ ما حسابے بہ درازا کشید ولے بهیچوجہ احساس خستگے نمےکردم و دوست داشتم بیشتر بیدار بمانم و در خلوت نیمہ هاے شب صحنہ میهمانے آن شب را دوباره در ذهن خود مرور کنم. هر وقت بہ چنین میهمانیهایے دعوت مےشوم احساس خوب آن لحظہ ها براے مدتها در ذهنم باقے مےماند؛... 

   جمع دوستانہ بود و در مورد مطالب مختلف و گوناگون با یکدیگر بحث و نظر مےکردیم.

۱ نظر ۰۷ مهر ۹۸ ، ۰۸:۵۶